lovely love

در آشنایی امروز مینویسم دوستت دارم زیرا آشنایی یک اتفاق است و جدایی یک قانون

lovely love

در آشنایی امروز مینویسم دوستت دارم زیرا آشنایی یک اتفاق است و جدایی یک قانون

hating

love is dieing in my heart.
hate hate hate hate hate .
hate hate hate hate hate hate hate of all.
of all.
hate hate of any body is leaving in this world.
of  any body.
of other. 

of world
 just love one person.
who is in my heart.
and they can't give him of mine.
he is always in my dreams .
i know one day i'll see him.
they are all hateful.
but i know God loving me and helping me.
who can know what's in my heart?
i say it's only hate.
help me.
they will killing me one day.
they just thinking to hurting me and see my cry.
 
what should i do 

 


میدونم منو نمیخوای

نمیخوای پیشم نمیای

میدونم چشماتو بستی

زدی عهدتو شکستی

یاد وقتی بد نبودی

واسه قلبم غم نبودی

یاد بارون و تن تو

درد دلهای من و تو

لحظه های با تو بودن

گریه با تو نبودن

ما و اون نم نم بارون

یاد گلهای تو گلدون

یاد اون غم قدیمی

یاد اون یار صمیمی

وقتی گفتی منو داری

منو تنهام نمیذاری

نمو بیکس جا گذاشتی

تو قفس تنها گذاشتی

نمی خوام دلت بگیره

گرچه این دل یه اسیره

برو من هم دیگه میرم

راه تازه ای می گیرم

راه قلبمو می بندم

تا که یک روزی بمیرم

یه گوشه آروم بگیرم.

چشم های منتظر به پیچ جاده

دلهرهای دل پاک وساده

پنجره ی بازوغروب پاییز

نمنم بارون توخیابون خیس

یادتوهرتنگ غروب توقلب من می ک.به

سهم من از باتو بودن غم تلخ غروبه

غروب همیشه واسه من نشونی از تو بوده

برام یه یادگاریه جز اون چیزی نمونده

تو ذهن کوچه های آشنایی

پرشده ازپاییز تن طلایی

تو نیستی و وجودمو گرفته

شاخه ی خشک پیچک تنهایی

من و تو

تویی تویی به خدا ، عشق و آرزوی منی

به سینه تا نفسی هست بی قرار توام

تویی تویی به خدا ، جان و عمر و هستی من

بیا که جان به لب اینجا در انتظار توام

من و تو ایم که در اشتیاق می سوزیم

من و تو ایم که در انتظار فرداییم

اگر سپیده فردا  دمد دگر آن روز

من و تو نیست میان من و تو ماییم.

 

  

 

 

 

 

 

خدایا ، وحشت تنهاییم کشت

کسی با قصه من آشنا نیست

درین عالم ندارم همزبانی

به صد اندوه می نالم ، روا نیست 

 

گل

گفته بودی اگه واسم گل بیاری 

اونو تو اتاقت توی گلدون میذاری

گفتی برگهای این گل شماش روزای عشق

مدتی که برگها ریختن ، تو اونارو نمی شمری

نکنه به جای من کسی برات گل  میاره

میدونم تو اتاقت نشستی و گلهای اونو میبینی

کاش میشد زیر گلدون برگهای ریخته شدمونم ببینی  

میروم

میروم ز دیده ها نهان شوم

میروم که گریه در نهان کنم

یا مرا جدایی تو میکشد

یا تو را دوباره مهربان کنم

new

ای صمیمی ، ای  دوست ، گاه و بیگاه لب پنجره خاطره ام می آیی ، ای قدیمی ، ای خوب . تو مرا یاد کنی یا نکنی ، من به یادت هستم.

بوسه تنها تصادفی است که خصارتی ندارد . آغوش تنها پارکینگی است که جریمه ندارد . محبت تنها هدیه ای است که کادو ندارد .  و تو تنها کسی هستی که همتا نداری. دوستت دارم.

زندگی یعنی : بخند ، هرچند که غمگینی . ببخش ، هرچند که مسکینی . فراموش کن ، هرچند دلگیری . اینگونه بودن زیباست ، هرچند که آسان نیست.

باز باران  بی ترانه ، گریه های بی بهانه ، میخورد بر سقف قلبم ، باورت شاید نباشد ، خسته است این قلب تنگم!!

کاش کسی تو دلمون پا نمیذاشت ، کاش اگه پا میذاشت دلمونو تنها نمیذاشت ، کاش اگه تنها میذاشت ، رد پاشو رو دلمون جا نمیذاشت.

گرچه دوری ز برم ، همسفر جان منی . قطره اشکی و در دیده گریا منی . این مپندار که یادت برود از نظرم . خاطرت جمع که در قلب پریشان منی.

i would like to be a tear , born in your eyes , alive passing your cheeks and dieing on your lips.

i believe that god above created you for me to love , he picked you out from all the rest cos , he knew id love you the best!

if you love me let me know , if you dont love me let me go.

7colors make rainbow , 7chords make music , 7days make a week , 7 continents make a world  , 7 beautiful letters make us friends.

where is my love ? where is my hope ? where is my reason to live

بهترین من

خوب خوب ، نازنین من

نام تو مرا همیشه مست میکند

بهتر از شراب

بهتر از تمام شعرهای ناب

نام تو ، گرچه بهترین سرود زندگی است

من تو را به خلوت خدایی خیال خود:

((بهترین بهترین من )) خطاب میکنم

((بهترین بهترین من ))

دیره

شب و سکوت چشمای تو خبر از جدایی میده

ناز سرد اون نگاهت واسه من لالایی میگه

آروم آروم ، ذره ذره ، میگه اون دلت می میره

دیگه دیره ، دیگه دیره ، دل تو جایی اسیره

دیگه دیره میدونم ، آخرشم این آسمونه

میخواد از دوری تو برای من تا صبح بخونه

بخونه اون که می خواستی داره از پیش تو میره

دیگه دیره میدونم دل تو جایی اسیره

دل من میخواد که بی تو ، توی این قفس بمیره

 

دیره

شب و سکوت چشمای تو خبر از جدایی میده

ناز سرد اون نگاهت واسه من لالایی میگه

آروم آروم ، ذره ذره ، میگه اون دلت می میره

دیگه دیره ، دیگه دیره ، دل تو جایی اسیره

دیگه دیره میدونم ، آخرشم این آسمونه

میخواد از دوری تو برای من تا صبح بخونه

بخونه اون که می خواستی داره از پیش تو میره

دیگه دیره میدونم دل تو جایی اسیره

دل من میخواد که بی تو ، توی این قفس بمیره

 

ماه ، چه عاشقانه زمین را نگاه میکنی

ماه ، بی ریا ، چه بی آلایش نور خود را به زمین می افکنی

ماه ، چه بغضی داری وقتی ابرها بین تو و زمین قرار میگیرند

ماه ، چه ساکت و پاک به زمین نگاه میکنی

ماه ، به تو حسودی میکنم

میدانی کسی شبها تو را نگاه میکند که من می پرستمش

ماه ، میدانی در چشمان کسی جای داری که همه وجود من است

ماه ، چه عاشقانه یارم به تو نگاه میکند

ماه ، چه معصومانه از چشمهایش اشک میبارد

ماه ، یار مرا می بینی چگونه از من جدا گشته

رفته و در گوشه ای خلوت برای خود رها گشته

در شبی به یکباره از همه عالم جدا گشته

سرنوشت

من از او در غروبی سرد که اشعه آفتاب غروب ، قدرت گرم کردن دستهایمان را نداشت جدا شدم. من چشمهای اشک آلود  او را هنگام وداع فراموش نخواهم کرد.او رفت و من در آن کوچه تنها با یاد او ماندم . چند قدمی دنبال او رفتم و او ناگهان برگشت و برای آخرین بار صورتش را نظاره کردم.

برای آخرین بار برای من دست تکان داد و برای همیشه غبار جدایی را در زیر قدمهایش پاشید. او رفت و من هیچ کاری نتوانستم انجام دهم .

نیمه شب شده و یاد او در ذهن من سنگینی میکند ، یاد داستانهای قشنگ او از باران ، از عشق ، از من و خودش.

وقتی رفت صدای کوچه  برایم غریب بود ، هیچ صدایی جز قدمهای او نمی شنیدم ، چه عاشقانه به هم نگاه میکردیم ، چه صادقانه با هم حرف میزدیم و چه بچه گانه هنگام وداع گریه میکردیم و چه مظلومانه از هم جدا شدیم.

گویی سرنوشت ما را برای مدتی کوتاه سر راه هم قرار داده بود تا زیبایی های زندگی را در هم ببینیم و با هم حس کنیم و برای مدتی کوتاه عاشقانه به هم فکر کنیم.

my heart

چند روزیست خانه دل رو به ویرانی است

هوا ابریست ، دل بی سرپناه و و هوا طوفانی است

چند روزیست دلم هوای دیدن تو را کرده

هوس شنیدن صدای زیبای تو را کرده

چند روزیست داغ جدایی خورده بر دلم

سوخت این دل اما هوس گرمی دستای تو را کرده

چند روزیست از غروب سرد جدایی گذشته

مهر تو اما از این دل سوخته جدا نگشته

چند روزیست قایق چشمم رنگ خشکی را ندیده

بعد تو با چشم هایم اشک و آه را به تا ابد خریده

در هیاهوی نگاهت عشق را با همه وجود دریافتم . در تلاطم اشکهایت جدایی را حس کردم و از صدای نرم پاهایت رفتنت را نظاره کردم. با گرمی دستهایت سوزش خورشید را لمس کردم . با سرخی لبهایت هزاران دشت شقایق را تجربه کردم. با نگاه کردن به تو هزاران هزار فرشته را روی زمین میدیدم و با لبخند تو امید را در زندگی دیدم.در پوشش رنگین تو شادی را یافتم و از سرخی گونه هایت شرم و حیا را دیدم.

باز دلها بی تاب است

باز باران است

باز باران دلهایی را عاشق کرده

در گوشه ای دیگر دو یار را ازهم جدا کرده

باز صدای ناز و قشنگش در کوچه پیچیده

باز در این کوچه بوی خاک نم خورده ، بوی باران پیچیده

باز باران ، اشکهای عاشقی را درمیان خود کشیده

باز معشوق در میان باران شبانه اشکهای عاشق خود را ندیده

باران می آید در این هنگام

شاعری شعر می سراید شباهنگام

بوی باران درمیان باغ پیچیده

عطر رز سپید خیس در هوای این باغ پیچیده

در هوای سرد بارانی ، ازمیان دشتهای پر از گل آری ، راه باید رفت گاه 

 

برف

از پشت پنجره های انتظار آمدن باران همراه با برف را نظاره میکنم.

گاهی چند قطره باران و گاهی چند برف سفید . بخار روی شیشه ، سرمای سخت زمستان را به نظاره نشسته است و من با پاک کردن آن به کوچه نگاه میکنم.

کوچه غرق سکوت است ، گویی تا به حال کسی از آن رد نشده و او منتظر عابریست که از او بگذرد و رد پایی از خود بر روی سفیدی برف به یادگار بگذارد.

نگاه من به انتهای کوچه و به تاریکی آن دوخته شده ، گویی کسی قرار است بیاید.

چه سکوت سردی ، چه انتظار سردی .

یک نفر از آن تاریکی به سمت کوچه می آید و هر قدمی که بر میدارد حاکی از شتاب او برای رسیدن به پناهگاهی گرم است. رد پاهای او روی برف سفید افتاده و برف دوباره آن را پاک میکند.

در آن سوی کوچه چند نفر به بازی مشغول شده اند ، برفهای سفید را با پاهایشان له میکنند ، انگار نمیدانند اینجا کسی هست که از کثیف شدن برفها رنج می برد.

ولی هرچه برفها را لگد میکنند باز آنجا سفید می شود و برف با چنان قدرتی می بارد که هیچکس نمی تواند سفیدی او را از او بگیرد.

همه جا سفید سفید شده و من در انتظار کسی هستم که سفیدی را دوست دارد. روزی باهم به سفیدی فکر میکردیم و سفید می گفتیم و سفید می شنیدیم.

او در یک شب برفی سفید مرا رها کرد و من همیشه در شبهای سفید در انتظار او هستم و چشم براه از پشت پنجره به انتهای کوچه نگاه می کنم ، در حسرت روزهای از دست رفته و در فکر لحظه های با او بودن قطره اشکی سمبل عشق از چشمانم جاری می شود.

به خود میگویم کاش حتی برای یک لحظه از او غافل نمی شدم و او را برای هر چند لحظه ای کوتاه رنج نمیدادم و با گفته های خود او را آزرده خاطر نمی کردم.

کاش با تمام سفیدیها دوست بودم و برای او از همه آنها سخن میگفتم.