راست است این سخنان:
من چنان آینه وار
در نظرگاه تو استادم پاک
که چو رفتی ز برم
چیزی از ماحصل عشق تو برجای نماند
در خیال و نظرم
غیر اندوهی در دل ،غیر نامی به زبان
جز خطوط گم و ناپیدایی
در رسوب غم روزان و شبان
برای زیستن دو قلب لازم است :قلبی که دوست بدارد ، قلبی که دوستش بدارند.قلبی که هدیه کند ، قلبی که بپذیرد. قلبی که بگوید ، قلبی که جواب بگوید. قلبی برای من ، قلبی برای انسانی که من میخواهم تا انسان را در کنار خود حس کنم. انسانی که مرا بگزیند ، انسانی که من او را بگزینم . انسانی که به چشم من نگاه کند ، انسانی که به چشمهایش نگاه کنم. انسانی در کنار من تا به دست های انسان ها نگاه کنیم . انسانی در کنارم ،آیینه ای در کنارم. تا در او بخندم ، تا در او بگریم.
سلام.
میدونی...
آخــه این خیلی سخته!