lovely love

در آشنایی امروز مینویسم دوستت دارم زیرا آشنایی یک اتفاق است و جدایی یک قانون

lovely love

در آشنایی امروز مینویسم دوستت دارم زیرا آشنایی یک اتفاق است و جدایی یک قانون

{کوچه های برفی شهر}

چرا در آسمان سینه من

هنوز ابری خیال گریه دارد

چرا تا میکنم یاد از تو ناگه

غمی در سینه ام پا میگذارد

چرا در کوچه های برفی شهر

نمیبینم نشان از جای پایی

چرا از ساز هستی هم نخیزد

در عمق این فصل ها صدایی

چرا هرشب که مهتاب زمستان

حریر برفها را میبیند

ز پشت پنجره می دوزم آرام

نگه بر کوچه آشفته دلتنگ

که شاید نقش بندد سایه ای باز

ز یاری آشنا بر روی دیوار

که شاید دست مرموزی در آنجا

برافروزد چراغی در شب تار

هوا سرد و دلم هم صحبت درد

اجاق سینه تب دار من سرد

درون این سیاهی غم افزا

هنوز اینآرزوی جاودانه

خیالت گرم میسازد دلم را


 

در جلسه امتحان عشق

من مانده ام و یک برگه سفید !

یک دنیا حرف نا گفتنی

و یک بغل تنهایی و دلتنگی ...

درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود !

در این سکوت بغض آلود

قطره کوچکی هوس سرسر بازی می کند !

و برگه سفیدم

عاشقانه قطره را به آغوش می کشد !

عشق تو نوشتنی نیست ...

در برگه ام ، کنار آن قطره

یک قلب کوچک می کشم !

وقت تمام است .

برگه ها بالا 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد